معرفت

در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت!

👌 روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه ی مردی غافل را می دزدد!
هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است:
خدایا به برکت این دعا، سکه های مرا حفاظت بفرما..

اندکی اندیشه کرد،
سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند!

دوستانش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد.

دزد کیسه در پاسخ گفت:
صاحب کیسه باور داشت که دعا، دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است.
من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او.
اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست میشد. آنگاه من دزد باورهای او هم بودم،
و این دور از انصاف است!

🔸و این روزها در این سرزمین عده‌ای هم دزد خزانه مردمند و هم دزد باورهایشان… چونکه به نام دین دزدی می‌کنند… برای همین است که عده‌ای از
دین زده شده‌اند و فکر می‌کنند که این کاری که اینها می‌کنند تعالیم دین است.

مسئول عزیز
اگر میبری
سکه ها را ببر
نه باورها را…

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.